کد مطلب:316790 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

از جدم اباالفضل عوضش را بگیری
آقای مهدی عباسی در كتاب «تاریخ تكایا و عزاداری قم» (صفحه ی 223) آورده است كه:

در ایام متحدالشكل نمودن لباس و ممنوعیت عزاداری، روزی در چهار سوق بازار، هادی خان نایب راه را بر آقا سید حبیب چاووشی كه برای روضه خوانی می رفته، گرفته و از او می خواهد كه عمامه ی خود را تحویل داده، متحدالشكل شود، سید فوق الذكر كه مردی جلیل القدر بوده و در بین مردم محبوبیتی داشته، از نایب می خواهد كه از او درگذرد و این كار را نكند، ولی نایب با اصرار و قلدری در حضور مردم عمامه را از سر سید بر می دارد، سید دلش شكسته شده و در حالی كه اشك از دیدگانش سرازیر بوده خطاب به نایب می گوید: برو نایب ان شاء الله از جدم اباالفضل علیه السلام عوضش را بگیری.

همان شب كه هادی خان، كشیك بازار بوده، به قصد پاییدن بازار از روزنه ی (دریچه) در بام چهار سوق، ناگهان از بالا به زیر افتاده، مغزش با زمین اصابت نموده، در دم بتركید و به دارالجزا خرامید.



ای روی دل افروزت آیینه ی زیبائی

وی عشق جهانسوزت سرمایه ی شیدائی



رخسار بدیع تو دیباچه ی نیكوئی

اخلاق شریف تو مجموعه ی زیبائی



[ صفحه 100]



دام دل مشتاقان زلفت به دلاویزی

سرو چمن گیتی قدت به دلارائی



گر سرو ترا گویم زین گفته خجل گردم

كی سرو كسی دیده است با این همه رعنائی



گر ماه ترا خوانم از عجز فرومانم

زیرا كه ندارد ماه این جلوه و رخشائی



ای مهر سپهر حسن ای ماه بنی هاشم

كی ماه كند هرگز با روی تو همتائی



در پیش امام خود، بودی چو كمین بنده

با حشمت سلطانی با شوكت مولائی



از حسرت داغ تو در دامن خود هر شب

ریزد چو سرشك انجم این گنبد مینائی



گر «جذبه» مسكین را در حشر نگیری دست

سر بر نكند آنجا از غایت رسوائی



شعر از محمود شاهرخی «جذبه»



[ صفحه 101]